امروز مهمان مرکز نوآوریهای آموزش و ترویج وزارت جهاد کشاورزی بودم تا سمیناری دربارۀ «نوآوری اجتماعی» و «کارآفرینی اجتماعی» ارائه کنم. برگزاری چنین جلساتی در فضای سازمانهای دولتی و شبه دولتی همواره حس غریبی دارد. ماهیت این مباحث با پویایی و نوآوری گره خورده و ساختارهای دولتی و حاکمیتی اغلب بهخودی خود خیلی پشتیبان چنین مسیرهایی نیستند. با این حال، مرکز نوآوریهای آموزش و ترویج وزارت جهاد کشاورزی تلاش دارد که در دل یک سازمان دولتی محرک توجه به مباحث نوین و رویکردهای جدید و متفاوت برای پاسخ به مسائل سنتی باشد.
نکته جالبی که همواره در چنین جلساتی با آن برخورد میکنم، مواجهه با کارشناسانی مشتاق و باانگیزه است که با موضوع ارائه نیز ارتباط جالبی برقرار میکنند و از جنس سوالاتی هم که میپرسند مشخص است واقعا اشتیاق زیادی به موضوع دارند. حتی میخواهم بگویم در فضای خمود و روزمرهای که در فرهنگ سازمانی موسسات مشابه رخنه کرده، یک جور روزنۀ امید انگار برایشان باز میشود. اما هم خودشان و هم خودم در کنار این اشتیاق، روی دیگری میبینیم که بعد از این جلسه مجدد آنها هستند و قواعد و ساختارهایی که اجازه پرداختن به این موضوعات متفاوت را نمیدهند. این موضوع به خصوص در شرایط دشوار اقتصادی و سیاستی حاکم بر این روزهای کشور نیز بیشتر به چشم میآید. جدای از اینکه چقدر این سمینارها و آموزشها مفید میتوانند باشند، یک پیام مهم دارند که هستند در همۀ سازمانها افرادی با فکرها و ارزشهای متفاوت که میتوانند تکیهگاهی برای اقدامات تحولآفرین جهت کمک به زیستبوم نوآوری اجتماعی، و توسعه پایدار کشور باشند.
مسئولیت مدیران، به ویژه آنها که توانستهاند فراتر از کلیشهها و چارچوبهای دستوپاگیر را درک کنند، اینجا دوچندان سنگین میشود که تا جایی که میتوانند مراقب انگیزه و اشتیاق این لشکر خاموشِ تحولآفرین باشند و درک کنند که در فقدان طراحیها و سیاستگذاریهای انسان-محور، این جماعت پر شوق و پر توان، فرسوده میشوند و به حاشیه و انزوا خواهند رفت.